کد مطلب:315967 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:391

از حبیب چایچیان (معاصر)
چو باده نرگس مستت بهانه داد بدستم

سبوی هوش به سنگ گران عشق شكستم



به یاد ساقی كوثر شدم به بزم تو سقا

ز شوق بی خبر از خویش و از ولای تو مستم



چو شمع بر لب ساحل اگر چه بر آبم

ولی به یاد تو سوزان ز پای تا به سر مستم



نمی رسی به لبانم اگر چه تشنه ام ای آب

كه سر بلند چو كوهم نه پیش پای تو پستم



لوای فتح من از آن در اهتزاز بماند

كه در هوای تو ای گل دمی ز پا ننشستم



چو میوه داد فراوان درخت بشكند از بار

ثمر چو داد نهالم چه غم اگر كه شكستم



دو دست من ثمرم بود و پیش پای تو افتاد

خجل ز هدیه ی ناقابلم به پیش تو هستم



گرفته دست نیازم همیشه دامنت ای شاه

ز پا فتاده ام اكنون بیا بگیر تو دستم





عباس ای ز شیر خدا مانده یادگار

عباس ای خروش تو در چرخ پایدار



از همت تو پرچم دین است سربلند

از هیبت تو رایت كفر است بی قرار





[ صفحه 59]





از تیغ بی امان و ز بانگ نهیب تو

افتد ز كار دست عدو وقت كارزار



باب الحوائجی و ضریحت پناه خلق

در هر دیار قبله ی راز است آن مزار



مشكل گشای و كارگشای و گره گشای

پور یداللهی و به افتاده دستیار



بر قدر و جاه تو شهدا غبطه می خورند

پرچم به دست توست به میدان افتخار



ساقی كه دیده تشنه لب آید برون ز آب

پیچید به خود ز حسرت تو آب خوشگوار



بی دست چون ز مركب خود سرنگون شدی

با بال عشق اوج گرفتی به قرب یار



در اهتزاز پرچم و در پیچ و تاب آب

ثبت است خاطرات تو در یاد روزگار